نقطۀ انجام
پرنده وار پر گشود و رفت
و شهر آشیانۀ متروکیست
که از زمزمۀ عاشقانه خالیست
و شهر آیینۀ شکسته ییست
که بد بختی درپاره پاره آن
لبخند می زند
شهر قصیده بلند مصیبت است
که مطلع دشوار آن را به نام من سروده اند
و در قوافی تنگش
آزادی من زندانیست
پرنده وار پرگشود و رفت
و چنبره کبود آسمان
چرخید و
چرخید و
چرخید
و با تمام ستاره گانش
چنان حلقه یی بر گردن من فرو غلتید
پرنده وار پر گشود و رفت
و همه چیز پایان یافت
و همه چیز در یک لحظه پایان یافت
و من به نقطه انجام رسیده ام
و من به نقطه انجام رسیده ام
پرتو نادری